ریّان ابن شبیب! جدّمونو غریب گیرآوردن ریّان ابن شبیب! آبو واسه حبیب دیر آوردن تو شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد، حسین پیر شد آخ تَهِ گودال زمینگیر شد حسین پیر شد، حسین پیر شد ریّان ابن شبیب! جسم خَدُّ التَّریب رو زمینه ریّان ابن شبیب! با چکمه نانجیب رفت رو سینه تشنه سرش رو جدا کردن چهها کردن، چهها کردن دَه تا سوارو صدا کردن چهها کردن، چهها کردن پیکرو بیسر رها کردن چهها کردن، چهها کردن سرش رو، رو نیزهها کردن چهها کردن، چهها کردن ریّان ابن شبیب! مثل دیوار و دَر، خیمهها سوخت ریّان ابن شبیب! تو شعله چادر بیبیها سوخت میون جنجال حرومیها رسیدن وای، رسیدن وای گوشواره از گوش دخترها کشیدن وای، کشیدن وای ریّان ابن شبیب! میومد بوی سیب از تو صحرا ریّان ابن شبیب! یک عدّه نانجیب کردن غوغا به عمّه زینب جسارت شد جنایت شد، جنایت شد چادر زهرا که غارت شد قسمت زنها اسارت شد ریّان ابن شبیب! ذکر اَمَّن یُجیب میگفت زینب ریّان ابن شبیب! رفته شَیبُ الخَضیب زیر مَرکب بلا سر زینب آوردن سرو بردن، سرو بردن بچه یتیما کتک خوردن حسین جانم...