ای مشک مریز آبرویم

ای مشک مریز آبرویم

[ حنیف طاهری ]
ای مَشک مریز آبرویم
بر باد مَده تو آرزویم

ای مَشک کسی ندیده از ناس
در رزمگه التماس عباس

ای مشک اگرچه عرصه تنگ است
بی‌آب رَوَم به خیمه ننگ است

امروز که در دلم خروش است
ای مشک دو عهده‌ام به‌دوش است

هم ساقی چند نازنینم
هم حامی حامیان دینم

سیراب ز آبِ خوش‌گواری
اما ز حرم خبر نداری

افلاک، سبو، گرفته سویم
بر خاک نریز آبرویم

افسوس که من گناه کردم
بر آبِ روان نگاه کردم

هر چند که آب را نخوردم ولی
کف در خنکایِ آب بردم

این دست ز تن بریده بادا
ز حدقه برون دو دیده بادا

کفاره‌ی لمس آب این است
خوش باش که عاشقی همین است

*****
هدر نرفت ز پرتاب چله‌ها تیری
امیر علقمه از بس که قد و بالا داشت 

*****

همین که در وسط گیر و دار گیر افتاد 
عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت

درست وقت نزولش همه نگاه شدند
رشید بود زمین خوردنش تماشا داشت

نظرات