رمق ندارم

[ میرزا محسن احمدیان ]
رمق ندارم 
خسته ی خستم
اروم نداره 
دل شکستم
عمه کمک کرد
که من نشستم

نمیبینه چشمام از روزی که سیلی خوردم
بسکه عذابم دادن روزی هزار بار مردم
از درد پهلو بابا خدایی کم اوردم

نبودی تا ببینی که دستامو بستن
ادمای حقیری که دنیا پرستن
همونا که تو گودال رو سینت نشستن

******

دلم گرفته 
از این زمونه 
از مادر تو
دارم نشونه
موهام سفیده 
قدم کمونه

کاشکی می شد بابایی منو بغل میکردی
تلخی این روزا رو مثل عسل میکردی
سختی این شب ها رو با خنده حل میکردی

یادته ناز من رو چقدر میخریدی
دست پر مهر تو رو سرم میکشیدی
چی آوردن سر من چی خوب شد ندیدی

******

خدا میدونه 
که چی کشیدم
وقتی سرت رو
رو نیزه دیدم
شکر خدا که 
به تو رسیدم

تا که لباتو دیدم دلم کباب شد بابا
انگار که دنیا روی سرم خراب شد بابا
آرزوهام بعد از این نقش بر آب شد بابا

منو بردن اسیری و گفتن ثوابه
اگه دستم کبوده برای طنابه 
بیا بابا بریم با هم از این خرابه

--------------------------------
انجمن ادبی تکیه نوکری

نظرات