خواهشاً اشک دم مشک مرا قطع نکن چشم من کاش که از روضه ی تو تر برود بی پناهم منِ سرخورده، پناهم زهراست طفل آزرده فقط خانه ی مادر برود چاره ی این همه بیچارگی ام کرب و بلاست پیش ارباب، غم از خاطر نوکر برود مولا، جان آن کشته ی لب تشنه ی بی سر، برگرد قبل از آنکه ورق عمر به آخر برود بازهم ای دختر پیغمبر اکرم بمان مرهم درد علی، ای درد بی مرهم بمان زندگی رو به راهی داشتم، چشمم زدند کوری چشم همه، با شانهی خم بمان دست های تو شکسته اش هم پناه مرتضی ست تکیه گاه محکم من، پیش من محکم بمان تو نباشی پیش من، اینها زمینم میزنند ای علمدار مدینه، پای این پرچم بمان این نفس های شکسته قیمت جان من است زنده ام با یک دَمَت، پس لطف کن یک دم بمان کم ببوس دست مرا، دارم خجالت میکشم من حلالت میکنم، اما تو هم یک کم بمان آب ها از آسیاب افتاد، خوبت میکنم یار هجده ساله، هجده سال دیگر هم بمان رفته رفته کار من دارد به خواهش میکشد التماست میکنم، پیشم بمان، پیشم بمان ***** ای با غریبه های جهان آشنا، حسین ای عهده دار مردم بی دست و پا، حسین یادم نمیرود همه ی عزتم تویی من پای این عَلم شده ام محترم لطفی که کرده ای تو به من، مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم