خانه را سکوت گرفت همدمم گوشه چاه شد زهرا رفتی و گیسویم سپید اما روزگارم، سیاه شد زهرا آسمانیترین زن عالم خاک راه بوتراب شدی شمع کاشانهام به پای علی آنقدر سوختی، که آب شدی بعد تو زندگی برای علی به خدا ارزنی نمیارزد هر کسی هر زمان که در بزند بدن بچههام میلرزد با صدای نزن نزن، شبها میپرد طفلکم حسن از خواب پرس و جو میکند که مادر کو بغلش میکنم به جای جواب دود آن شعله، رفته در چشمم آه سوزان دمیده از نفسم همهی حاجتم، فقط مرگ است تا دوباره به یار خود برسم