حرف بزن زهرا، طاقت دلم سر اومد هر چی از کوچهها، شنیدم اشکم در اومد تو سینه دردای، نهفته داری یه عالمه حرف، نگفته داری مگه نگفتی که رهام نمیکنی چی شده این روزا صدام نمیکنی درد لاعلاج دارم، به تو احتیاج دارم توی سینهی من، غصه بی حد و حسابه بعد تو تا ابد، حال و روز ما خرابه کجا برم حقه، تو رو بگیرم قرارمون بود من، برات بمیرم یعنی میشه یه روز بیای به خواب من یه کاری کن واسه دل خراب من تکیهگاهمون بودی، تو هنوز جوون بودی بعد فاطمه من، از زمونه دل بریدم خیری از زندگی غیر فاطمه ندیدم غمای دنیا رو، سرم خرابه که حال و روز، دخترم خرابه تو زندگی چیزی نمیمونه برام داره میره عزیز من جلو چشام با غمت زیاد میره زندگیم به باد میره