جان ساقی‌و دل ساقیو دلبر ساقسیت

جان ساقی‌و دل ساقیو دلبر ساقسیت

[ جواد مقدم ]
جان ساقی و دل ساقی و دلبر ساقی‌ست
مِی ساقی و نِی ساقی و ساغر ساقی‌ست

گویند که از بهشت، بهتر نبُوَد
از هر چه که بهتر است، بهتر ساقی‌ست

مجنونم و اختیار من با ساقی‌ست
سررشته‌ی کار و بار من با ساقی‌ست

لا حزن که حاکم قیامت مولاست
لا خوف که گیر و دار من با ساقی‌ست

زلف خَم تو به توی ساقی عشق است
جام مِی و گفت و گوی ساقی عشق است

وقت است که پشت پا به هستی بزنی
در مِیکده روبروی ساقی عشق است

ارباب مرا دریاب، ارباب ...

گفتم که بپرس از یکی ساقی کیست
مِی‌خانه کجاست، باده و مستی چیست

روح القدس این ترانه در گوشم گفت
ساقیست هر آنچه هست و جز ساقی نیست

مسجد زِ بهشتیان و مِی‌خانه زِ ماست
محراب زِ عابدان و پیمانه زِ ماست

روزی که به جز کرشمه‌ی ساقی نیست
چشم سیه و نگاه مستانه زِ ماست

ما را شب و روز یک دو پیمانه بس است
یک بوسه زِ روی ماه جانانه بس است

گیسوی نگار و خال کنج لب یار
یک کاسه شراب و کنج مِی‌خانه بس است

ارباب مرا دریاب ، ارباب ...

نظرات