تو با صورت و من با سر زانو

تو با صورت و من با سر زانو

[ مهدی رعنایی ]
تو با صورت و من با سر زانو
دیدی آخرش با هم زمین خوردیم

دیدی شد نباید اونی که می‌شد
پیش چشم مادرش زمین خوردی

تو این همه شدی و من هنوز من یک نفرم
نفس بکش پسرم

شده پر از علی اکبر تمام دور و برم
نفس بکش پسرم

این سخن ورد زبان‌ها افتاد
دیدی آخر علی‌ از پا افتاد
باز دوباره علی از پا افتاد

ببین حالمو ، دست و پا نزن بابا
تو این هلهله دست و پامو گم کردم 

این قدر تنت پاشیده از هم که
زیر پیکرت عبامو گم کردم 

می‌مونه تا به ابد داغ تو روی جگرم 
نفس بکش پسرم

بگو چه‌جوری تو رو سمت خیمه‌ها ببرم
نفس بکش پسرم

رشته‌ی صبر پدر پاره شده
چاره‌سازِ همه بیچاره شده

با این زخمایی که داری رو پهلوت
کربلا مدینه شد برای من

غیرتی بلند شو ، خواهرم زینب
اومده به مجلس عزای من

کنار جسم تو بابا شبیه محتضرم
نفس بکش پسرم

نرو که وِلوله افتاده بین اهل حرم
نفس بکش پسرم

روی این خاک نشستم ، چه کنم
پسرم رفته ز دستم ، چه کنم

(وَلَدی علی ، وَلَدی علی)۳

اگرچه بردن جسمت به عهده‌ی پدر است
نگاه کردم و دیدم که کار صد نفر است

به غسل مادر خود هم بلند گریه نکردم
صدای گریه‌ی من از صدای خنده سر است

نظرات