تشنه لب در آب رفتم اين سخن با خويش گفتم من چگونه آب نوشم شاه را عطشان بینم مشک را پر کردم از آب و به خود گفتم که بايد راه نزديکي براي خيمه رفتن برگزينم راه نخلستان گرفتم ليک از شمشير دشمن قطع شد دست علمگير از يسار و از يمينم