تا نسیم تنهایی وزیده زینب از خیمه بیرون دویده ای قوت قلب و قرارم پا به هرجا میگذارم من چرا دلشوره دارم؟ ای حبیبم، از جدایی، بیشکیبم (2) *** عدهای غرق راز و نیازند مادران طفلان را مینوازند از تشنگی لبها شکسته دست ساقی گشته بسته کودکی تنها نشسته قحط آب است، هر سوالی بیجواب است *** از عطش اصغر نایی ندارد مادرش جز لالایی ندارد از چشم مادر اشک دیده بر لب اصغر چکیده شد امان او بریده کودک من، ای علیجان، کوچک من