بیا و رحم بر حال پدر کن قدمارو کمی آهستهتر کن اکبرم، پس از چندی قدم که راه رفتی دمی برگرد، به روی من نظر کن بذار خوب قد و قامتتو ببینم پسرم به روی خاطراتم پا گذاری غمت را بر دل لیلا گذاری مرا بر داغ ماتم مینشانی بی خبرانه زدند، بی خبر افتاد خوب که بی حال شد ز پشت سر افتاد در وسط قتلگه تا پسر افتاد در جلوی خیمهگه پدر افتاد حسین، حسین