به کودکی شده سروِ قدم نهال خمیده ز گیسویم زده در شهر شام صبحِ سپیده شدست دامن من رحل و رأس پاک تو قرآن و یا که بر سرِ دستم شکفته لالهی چیده به کودکی سرِ پاک پدر به دامنِ دختر مصیبتی است که من دیدم و کسی نشنیده سلام بر تو که زخم سرت دوا نپذیره درود بر تو که خون دلت ز دیده چکیده درود بر لب خشکیدهی ز چوب کبودت سلام بر تو و این حنجر بریده بریده فشار نیزه کجا و دهان تو که مکرر زبان ختم رسل را به گاهواره مکیده به جرم آنکه شنیده شبیه فاطمه هستم عدو مرا زده سیلی و عمه آه کشیده **** دست عدو بزرگتر از صورت من است یک ضربه زد دو گونه سرخم سیاه شد