بلند شو برادر که زینب رسیده

[ مجید مرادزاده ]
بلند شو برادر که زینب رسیده ۲
ببین رنگ و رو از رخ من پریده ۲

حسین جان ببین دیده‌های ترم رو
ببین حال و روزه بد و مضطرم رو
تو رفتی عزیزم مصیبت کشیدم 
چه چیزا که من توو اسارت ندیدم

ما رو میزدن بی‌بهانه/ آوردم برا تو نشانه

با حال پریشان ؛ میخونم حسین جان

حسین جان ...

چهل روز کشیدم غم هجر و دوری
چهل روز فقط کار ما شد صبوری

چهل روزه سخت تر گذشت از چهل سال
ندیدیم خوشی بعدِ جنجالِ گودال
غم تو برادر نشست روی این دل
ازون روز سرت رو دیدم در مقابل

نبودی که دستام و بستند
سرم رو توی شام شکستند

ببین نور دیده ؛ قد من خمیده

حسین جان ...

تو روو نیزه بودی به ما شد جسارت
با خلخال ما کردن اینها تجارت

می‌دیدم که بستس چشای علمدار
می‌بردن با خفت ماها رو توو بازار
همه حاجتم بود برادر یه چیزی 
که توی اسارت نریم به کنیزی

بگو جرم ماها چی بوده
که کل تن ما کبوده
 
وای از ازدحام و
شلوغی  شام و

حسین جان ...

نمیدونی داداش شدم من دل آشوب
تو قرآن می‌خوندی و میخورد لبت چوب

می‌سوختیم با اشک و با درد و عذاب و
تعارف می‌کردن به ماها شراب و
یکی زد من و  با لگد یا که با مشت
ولی اون نگاه‌های هرزه منو کشت

دلم غرق رنج و عذابه
که افتاد و غش کرد ربابه

دلم غرق خونه / تنم نیمه جونه

حسین جان ...

بهنام رضایی

منبع:کانال متن روضه مجمع الذاکرین

نظرات