
بارالها چه کنم گوهرم از دستم رفت همدم و مونس و غمپرورم از دستم رفت ماهِ من در شبِ تاريك نهان شد در خاک آخر آن مرغ شكسته پرم از دستم رفت ناگزيرم دگر از شهر مدينه بروم چه كنم گر نروم همسرم از دستم رفت فاتح خيبرم و خانهنشينم كردند كشته شد فاطمه و ياورم از دستم رفت درگهم مقتل محبوبِ جوانمرگِ من است هيجده ساله حمايتگرم از دستم رفت (از آن دقیقه که بال و پرِ تو ریخت بهم تمام زندگی همسر تو ریخت بهم نشد به پای هم آخر که مو سفید شویم قرارِ زندگی ما سر تو ریخت بهم)