این که توی طشته خون نیست دردامه

این که توی طشته خون نیست دردامه

[ ابوذر روحی ]
این که توی طشته خون نیست دردامه
خاطراتی که یه عمره همراه‌مه
مگه یادم می‌ره اون روز اون کوچه
که هنوزم روبروی چشمامه

هنوز
مادرم بین در و دیواره
خون مادرم روی مسماره
یادمه پیدا نشد گوشواره

هنوز
جلو چشمامه چجوری غش کرد
با لگد می‌زد به پهلوش نامرد
بابام هی می‌گفت عزیزم برگرد

چهل نفر به یک نفر اونم یه زن
بمیرم من، بمیرم من، بمیرم من
انگاری یه مَردو داشتن می‌زدن
بمیرم من، بمیرم من، بمیرم من

یارالی ننه...

*****

برا دردای من این زهر درمونه
حتّی یاوری ندارم توی خونه
نذاری ببینه زینب این طشتو
نمی‌تونم که ببینم گریونه

حسین
یه روزی طشت طلا می‌بینه
پیکرت رو زیر پا می‌بینه
سرتو رُو نیزه‌ها می‌بینه

حسین
دم آخری که می‌ری از حال
میاد عبدالله به جام تُو گودال
تا بشه تن تو کمتر پامال

یه کفن مونده برای مجتبی
حلالم کن، حلالم کن، حلالم کن
کفن تو می‌شه امّا بوریا
حلالم کن، حلالم کن، حلالم کن

یا حسن...

نظرات