
چرا مادر بیقراری؟ توان ناله نداری؟ بميرم من که از کنج لبت خون گرديده جاری چشاتو وا کن پسرم نگو میسوزه جگرم آفتاب سوزان جواد من پيکر تو رو سوزونده که ديگه از اون صورت مثل ماهت اثر نمونده عزیزم جوادم... ميام پيشت قد خميده، چرا پس رنگت پريده؟ نکِش پاتو روی خاکا که جونم بر لب رسيده مزن پَرپَر پيش چشمام به پيش چشمای دريام میسوزه دلم از صدای کف، وای از اين ستم واویلا وای من لبهای خشکت میخوره به هم واويلا عزیزم جوادم... پاشو که قلبم کبابه، مادر سقّایی ثوابه جون اصغر فقط گيرِ يه قطره از مَشک آبه زنم بوسه به دست تو فدای چشم مست تو