ای داد بیداد سن و سالی که نداشتم مادرم تو کوچه افتاد ای داد بیداد هر دفعه یادش میوفتم میزنم با گریه فریاد حلالم کن افتادی دیدم من هر چی قد بلند میکردم نرسیدم در اومد از اون موقع موهای سفیدم آه دنیام و نزن دور دیدی چشمای بابام و نزن میبینی اشکای چشمامو نزن آه دنیامو نزن... آه گوشواره شکست بیحیا سیلی میزد با دوتا دست مادرم روی خاک کوچه نشست از روی چادرش پاتو بردار بس کن دیگه مردم آزار ساداتِ مجلس خیلی شرمندهم آخه باید بگم زهرا رو بد زد ای گریهکنها پیش چشمای حسن به مادرِ شما لگد زد از این به بعدش من نمیتونم دیگه این روضه رو بدم ادامه ای گریهکنها حرف آخرم یه خط روضه گریز به شهر شامه دلِ شب تو صحرا کمک نداره نامرد نزن، سه ساله که کتک نداره! این که دیگه قبالهی فدک نداره اونقد زد غش کنم چون میخواد خواهش ازش کنم میگفت زدم بیچارهش کنم تا خون به قلب عمّهش کنم بیرحمِ بیادب چی شد مگه افتادم عقب؟ به جونم افتادی روز و شب واسم نزاشتی..... همش منو کشید شبیه وحشیا همش میگم عمو جونم زجرو نبخشیا بیرحمِ بَددهن با عمّهم اونجوری حرف نزن! گفتم با چشم تر مستی اسم بابام و نبَر بردم و شد دردسر سر تو رو بُرید شبیه وحشیا همش میگم باباجونم شمرو نبخشیا بمیره مادرت، تعارفی شده چرا بریدن سرت چرا توجهی نمیکنن به خواهرت، بمیره مادرت عجب بساطیه، انگاری اعضای تن تو صلواتیه حسین.....