آهوان گم شدند در شب دشت

آهوان گم شدند در شب دشت

[ سیدمهدی حسینی ]
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
روضه این است در مدینه و شام
بَکَتَ الزّینبُ عند الطّشت

یک طشت از خون جگر لبالب
یک طشت با آن سر نامرتّب
(آه از قلب زینب) ۲

یک طشت شرح غم جان مسموم
یک طشت آیینه‌ی خون مظلوم
(زینب مانده محروم) ۲

حال برادرمرده را تنها برادرمرده می‌داند
هر کس نمی‌داند، هر کس نمی‌داند
زینب کنار طشت خونین روضه می‌خواند
هر کس نمی‌داند، هر کس نمی‌داند

*****

مرغ شب‌خوان که با دلم می‌خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
با همان دست‌های کوچک خود
مادرش را به خانه برگرداند

یک بار زهرا وسط مدینه
یک بار در شام بلا سکینه
(آه از زخم سینه) ۲

یک بار مسمارِ به خون نشسته
یک بار در کوفه سر شکسته
(آه از دست بسته) ۲

زینب مگر داغ حسینش را ببیند زنده می‌ماند
زنده نمی‌ماند، زنده نمی‌ماند
ای وای اگر خولی سرش را برنگرداند
زنده نمی‌ماند، زنده نمی‌ماند

نظرات