آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان بی برگشت روضه این است در مدینه و شام بَکَتَ الزّینبُ عند الطّشت یک طشت از خون جگر لبالب یک طشت با آن سر نامرتّب (آه از قلب زینب) ۲ یک طشت شرح غم جان مسموم یک طشت آیینهی خون مظلوم (زینب مانده محروم) ۲ حال برادرمرده را تنها برادرمرده میداند هر کس نمیداند، هر کس نمیداند زینب کنار طشت خونین روضه میخواند هر کس نمیداند، هر کس نمیداند ***** مرغ شبخوان که با دلم میخواند رفت و این آشیانه خالی ماند با همان دستهای کوچک خود مادرش را به خانه برگرداند یک بار زهرا وسط مدینه یک بار در شام بلا سکینه (آه از زخم سینه) ۲ یک بار مسمارِ به خون نشسته یک بار در کوفه سر شکسته (آه از دست بسته) ۲ زینب مگر داغ حسینش را ببیند زنده میماند زنده نمیماند، زنده نمیماند ای وای اگر خولی سرش را برنگرداند زنده نمیماند، زنده نمیماند