اهل مدینه سرو رشیدهام آخر خمیده شد اهل مدینه فاطمهام را نظر زدند تا گوشهی عبای علی را رها کنی در کوچه با غلاف تو را آنقدر زدند هر قدر گفت دختر پیغمبرم نزن اهل مدینه فاطمه را بیشتر زدند حورا را میزنند علی میبینه زهرا رو میزنند چشمو میبندن هر جا رو میزنند حورا را میزنند بیحدّ میزد تو رو این مغیره خیلی بد میزد تو رو قنفذ از وقتی اومد میزد تو رو میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمیزند