اباالفضلیبودن یعنی اوّل ادب و صلّی اللهُ علیکَ یا أبَاالادب اباالفضلی یعنی راه امامحسین ادبداشتن تُو دستگاه امامحسین احترامِ به بزرگتر، به یه پیرغلام و نوکر آره قاموس اباالفضله بینِ واژهها بگردی، واژهی ادب همیشه دست و پا بوسِ اباالفضله عمو اباالفضل داره پیشِ خدا آبرو اباالفضل توی دفترت صد و سی و سه دفعه بنویس ادب ولی بگو: اباالفضل اباالفضل... ***** سیّد الشّبابِ بعد از حَسَنِین صلّی اللهُ علیٰ علیِ ابنِ حسین علیاکبر یعنی شور و شوق و شعف علیاکبر یعنی تکرار شاه نجف این روایته که کلّاً، منطقاً خَلقاً و خُلقاً به پیمبر اَشبَهُ النّاسه این یه سرّ نانوشتهست، واژهی علیِ اکبر مترادفِ با عبّاسه نبود مثالت فَتَبارک به وقار و به جلالت موقع جنگیدنِت میگفت اباالفضل: علیاکبر شیر مادرت حلالت ***** (بشود جان به نام حضرتِ عبّاس توسن چرخ است رام حضرتِ عبّاس روز ازَل چون زدند قرعهی مَردی قرعه درآمد به نام حضرتِ عبّاس) ... (یَم فاطمی، دُر سرمدی گل احمدی،مَه هاشمی ز سرادقات محمّدی طَلَعَت ظهورُ جَلالَتی به سَماء قمر، به نبیّ ثمر به فاطمه درّ، به علی گهر به حسن جگر، به حسین پسر چه نجابتی، چه اصالتی خَم زُلف او چه شکن شکن به مثال نقرهی خام تَن سپری به کتف و کفَن به تَن به چه قامتی، چه قیامتی)