آنکه قَدّش فَلَک از غُصّه دو تا کرده منم با قَدِ خَمشده توحید به پا کرده منم آنکه جُز مِحنَت و آزار ز همسایه ندید در عَوَض باز به همسایه دعا کرد منم آنکه بین در و دیوار ز بی یاریِ خویش فِضّه را از رَهِ اِمداد صدا کرد منم ***** دیدی چه حالی در نمازم بود اَسما؟ این اخرین راز و نیازم بود اَسما بیرون برید از خانه زینب را مبادا مادر دهد جان و کند دختر تماشا خجلتزده از روی فرزندان خویشم اَسما تو تنها وقت رفتن باش پیشم الهی مادرم زهرا جوان است چرا پس قامتش همچون کمان است چرا از شوهر خود رو گرفته چرا یک دست بر پهلو گرفته