آتیش آتیش خیمه خیمه خیمه

آتیش آتیش خیمه خیمه خیمه

[ حسن عطایی ]
آتیش آتیش خیمه خیمه خیمه
بارون بارون تیغ و تیر و خنجر
ریخته روی خاک 
پاره پاره تیکه های حنجر

کی باورش میشه زمین گودال 
دستش و با خون تو رنگین کرده

راوی میگه دیدم یه زن رو خاک‌ها
دنبال معجرش داره میگرده

وقتی که انشگتر از روی دستش میبرد
غارت ساربان کشته شد
سلام بر اون اقایی
که سید ابن طاووس میگه
نگران کشته شد
*****
قاتل قاتل چکمه روی سینه
خنجر خنجر که میبره از پشت
رد خونت مونده روی خاک ها
میریزه از جای قطره انگشت

رفتی ندیدی که چطور این مردا
دارن به اشک خواهرت میخندن
راوی میگه دیدم که چند تا سرباز
گوشواره یه دختر رو میکندن

هزار نهصد پنجاه
ضربه کاری خوردُ
آخر با ثنان کشته شد

سلام بر اون اقایی
که سید ابن طاووس
میگه نگران کشته شد

نظرات