خوش اومدی تو از سفر بابا تورو خدا منو ببر بابا کجا یِهو تو بی خبر بابا، گذاشتی رفتی دیگه تمومه گریه و زاری تمومه این شبای بیداری آخه نگفتی دختری داری، گذاشتی رفتی نذار بازم به من جسارت شه همین لباس پاره غارت شه منو ببر که عمه راحت شه نبودی از همه کتک خوردم یه جوری زد که عمه گفت مُردم *** بیابونا نمیره از یادم بابا تو راه کوفه جون دادم تُو خواب من از رو ناقه افتادم، رو نیزه بودی سه سالتو چقدر دادن آزار گوشای خونیمو دیدی انگار بزار بگم چی شد توی بازار، رو نیزه بودی بابا مارو بهم نشون میدن بهزور النگوهامو دزدیدن بابا نامحرما منو دیدن، رو نیزه بودی ***