یک نکو روی ندیدم که گرفتار تو نیست

یک نکو روی ندیدم که گرفتار تو نیست

[ سید محمد جوادی ]
یک نکو روی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر، عزیزی که خریدار تو نیست

می‌بری دل ز کفِ شیر شکاران جهان
شیر را حوصله‌ی چشم جگرخوار تو نیست

آن‌که از دست تو را داد چه دارد دست
چه طلب می‌کند آن‌کس که طلبکار تو نیست

خوب شد روی خود از آیینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست

خورشید در این ره بود از آبله پایان
من کیستم آخر که طلبکار تو باشم

معراج من این است چو خار سر دیوار
از دور تماشایی گلزار تو باشم

یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد
عیسی شود آن کس که بیمار تو باشد

هر چاک قفس از تو خیابان بهشتی است
خوش وقت اسیری که گرفتار تو باشد

خوابی که به از دولت بیدار توان گفت
خوابی است که در سایه‌ی دیوار تو باشد

اولین دسته گل باغ وجود
که خدا هدیه به زهرا فرمود

ای شکوه کرم و عزّت وجود
به فدای تو همه بود و نبود

سرو افراشته‌ی این چمنی
حسنی تو، حسنی تو، حسنی

سبز در سبز، کلامت سبز است
گلشن حوض به نامت سبز است

صلح دریای قیامت سبز است
مجتبایی و مرامت سبز است

مهر قندیل حرم خانه‌ی توست
خورشید بخشش دست کریمانه‌ی توست

هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت
با خبران غمت، بی‌خبر از عالمند

خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زانکه شهیدان تو، جمله مسیحا دمند

ساربان داد نزن ما کس و کاری داریم
ساربان تند مران همسفرم جا مانده

حسین با تو با اکبر و عباس و قاسم آمدند
کار دنیا را ببین با شمر دارم می‌روم

نظرات