گفتا بخرد چه باشد اسباب نجات از هول عذاب قبر و روز عَرَصات گفتا که به هر حال که هستی از جان بفرست بر نبی و آلش صلوات چنین گفت روزی به پیری، جوانی که چون است در پیریت زندگانی بگفتا اَندرین نامه حرفی است مبهم که معنیش جز وقت پیری ندانی تو، بِه کز توانائی خویش گوئی چه میپرسی از دورهی ناتوانی جوانی نکودار، کاین مرغِ زیبا نماند در این خانهی استخوانی مَتاعی که من رایگان دادم از دست تو گر میتوانی، مَده رایگانی هر آن سرگرانی که من کردم اول جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی از آن برد گنج مرا، دزد گیتی که در خواب بودم گَهِ پاسبانی