گرد حرم دویدهام، صفا و مروه دیدهام هیچ کجا برای من، کرب و بلا نمیشود حسین وای... بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود حسین وای... همه عمر برندارم، سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم، که تو در دلم نشستی حسین وای... تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد دیگران روند و آیند، و تو همچنان که هستی حسین وای...