شامیا بَدَن، بابا بابا بابا آخه عمه رو زدن، بابا بابا بابا چشمام اگه میبینی کبوده زیر سر بازار یهوده امون از آزارش طناب به دست شدیم گرفتارش امون از آزارش خراب بمونه شام و بازارش من نازپرورده بودم، عذاب ندیده بودم عمه میگفت تا حالا، سراب ندیده بودم