کلیسا رفته‌ای اما اتاق من نمیای

کلیسا رفته‌ای اما اتاق من نمیای

[ امین قدیم ]
کلیسا رفته‌ای اما اتاق من نمیای
به راهب سر زدی شاید فقط من را بسوزانی

اگر این دفع قسمت شد سفر از نی بیا پایین 
اگر ميل  سفر داری فقط یک روز بارانی 

 بده قولی که این دفع تو من را می‌بری بازار
 به جای شمر این دفعه خودت مارا بگردانی 

برات ميخرم پیراهنی که دوسش داری 
نمی‌آید به تو اصل  زبان لال عریانی

برای بچه‌هات خریدن روسری و شال 
خودت باید بیایی  به دخترات بپوشانی 

همین که ماندی یکبار روی خاک شرمنده 
برای ام‌کلثوم تو ماند عمری پریشانی 

کنارت کاش می‌مردم 
از این که زنده مانده فقط مانده پشیمانی 

منم می‌سوختم ای کاش 
شبیه دختر مسلم 
نمی‌دیدم لبت پاره شد  از فرد عطشان 

نخوردم نیزه‌ی اما تو نیزه خوردی خیلی
ولی شاق خوردم من ز دشمن فراوانی 

با شمشیر با خنجر و چوب 
از ظهر تا دم غروب می‌زد داد  
شمر بی‌حیا سینه‌شو  بکوب 

لعنت هر قدم بشه 
از رو تل آمدن بشه 
میگم دست برداره ازت رو زدن بشه 

این التماس زینب کبری نزنش نیزه 
دست رنج عمر حضرت زهرا  
معلومه که تموم شده کارش بس کن ای نامرد 
از روبرو از چپ و راست نزنش نیزه 

همه بردن پیراهنت چطور به راحتی
 اما ز من خلخال می‌بردن در خیمه به آسانی 

پشت هم بی‌مکس امان 
با نیزه با تیرو کمان 
من واسطه گریه میکنم می‌خنده سنان 

می‌گردم تو گرد و غبار دنبالت بین نیزه دار 
دیدم از دور اوضاع تو رو با اضطرار 

این نور چشم حضرت زهراست نزنش نیزه 
امید خیمه و  کار  ماست نزنش نیزه 

معلومه از صدا زدن‌ها و خس خس سینه‌ست 
داره میبینه مادرم اینجاست 

حسین حسین حسین

نظرات