کفن برای تو از جنس ناب آوردند برای درد فراقت گلاب آوردند چقدر ناله آبم دهید سر دادی ولی به خنده برایت سراب آوردند مکررا تو خودت را زمین زدی از درد چگونه درد تو را دیده تاب آوردند همینکه مادر خود را صدا زدی آنها بساط هلهله را با شتاب آوردند نگاه پر زِ خدایت پِی شهادت بود اِجابت از طرف مُستجاب آوردند به اختیار خودت جام زَهر نوشیدی برای جد غریبت شراب آوردند برای اینکه بگویند نامسلمانست برای حضرت قرآن کتاب آوردند سَنان و حَرمله و شمر بینِزاکت را برای زخم زبان و عذاب آوردند وای حسین وای حسین... سر بریدهی طِفلی برای لجبازی به پیش چشمِ کَبود رُباب آوردند برای لِه شدن غیرت و غُرور حسین بدست اهل و عیالش طناب آوردند ای سر به هوای سر تو ما به فغانيم در کوچه و بازار چو انگشت نشانيم تو سر به سر نيزه و ما سر به بيابان بعد از تو دگر ما همه ويرانه مکانيم تو قافله سالار به ما بوده ای سَر اکنون بنگر همسفر شمر و سنانيم تو ريش پر از خون به سر نيزه عيانی ما پای پر از آبله تا شام و روانیم