کارم به لطف تو به گدایی نمیرسد بی تو گدا به نان و نوایی نمیرسد وصف تو در خیال نمیگنجد، ای بزرگ تنها مقام تو به خدایی نمیرسد حال و هوای نوکرتان رو به راه نیست از سمت کاظمین هوایی نمیرسد نه دعبلم، نه حمیریم، نه فرزدقم بیچاره ام به من که ردایی نمیرسد ابن الرّضای من به خدا دوست دارمت جز این صدا ز سینه صدایی نمیرسد چشمم به راه توست دم مردنم بیا جانم به لب اگر تو نیایی نمیرسد ای جوان شهر چه کردند با دلت داره دستاشو هی میکوبه زمین شنیده بازم روضهی مادرو بازم قصّهی کوچه یادش اومد شنیدم بازم ماجرای درو شنیدم یه شب شعلهی بی کسی به آتیش کشونده در خونه رو شنیده که آتیش زدن چادرو پر از وصلهی مادر خونه رو میخونه با گریه همش زیر لب چجوری فراموش کنم این غمو نمیبخشم اون کوچهی خاکیو نمیبخشم اون سیلی محکمو گذشت و گذشت روزای اشک و آه رسید روزی که آسمون گریه کرد یه آقا روی خاک حجره همش داره دست و پا میزنه بین در خدا به جوونیش خودت رحم کن جوون مث مادرش فاطمه تو این لحظههای پر از تشنگی بیاد کاشکی بالا سرش فاطمه بمیرم که خونش شده مقتلش بمیرم که خونه اش پر از هلهله است ***** دنیای دردم، تاریک و سردم دنبال پارههای پیکرت می گردم با هر قدم رو خاکا میشستم هی قطعه قطعه تو رو تا عبا میچینم همه دار و ندارم نای برگشتن به خیمه رو ندارم زیر پا موندی چرا ای پاره پاره ام ولدی علی حسین جان