عبدالرضا هلالی

چه غروب غم انگیزی روی نیزه اشک میریز

4385
51
چه غروب غم انگیزی روی نیزه اشک میریزی
بچه ها رو تنت افتادن شبیه برگای پاییزی
چه غروب غم انگیزی روی نیزه اشک میریزی
بچه ها رو تنت افتادن شبیه برگای پاییزی

فریاد زدم تا که رو سینه نشست داد زدم
نگو برو برمیگردونه چرا تن تو رو
پر پر زدی نفس آخر و بی سر زدی

چه غروب غم انگیزی می دونی تو بدترین حالم
عین تیر و نیزه و شمشیر دنبال تنت تو گودالم

با قلب خون دیدم انگشت رو برید ساربون
انگشترت بود تو دستش سیلی زد به دخترت
رها شده روی حرمله به روم وا شده

چه غروب غم انگیزی نداره زخم دلم مرحم
روم نمیشه که بگم داداش بسته دستامو یه نامحرم

خیمه ات حسین خیمه ات حسین
سوخته با موی رقیه ات حسین
هی اومدن منو قربه الی اللهی زدن
با کعبه نی میبرن ناموستو بزم می

چه غروب غم انگیزی روی نیزه اشک میریزی
بچه ها رو تنت افتادن شبیه برگای پاییزی

فریاد زدم تا که رو سینه نشست داد زدم
نگو برو برمیگردونه چرا تن تو رو
پر پر زدی نفس آخر و بی سر زدی
پر پر زدی نفس آخر و بی سر زدی

*******

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش