
چهل شب و روز برام مثل چهل سال آزِگاره بلندشو ببین که خواهرت به کربلا پا میذاره هنوزم پُرِ خونه دلم از اشک و آهِ تو هنوزم پُرِ نیزه شکستهست قتلگاهِ تو ((هنوز اثر خیمهها هست هنوز نیزه شکستهها هست)۲ (ولی دیگه رقیه نیست)۲) چهل روزه که یه مادری عزاداره غرق درده حالا پِیِ قبر شیرخوارهش تو کربلا رو میگرده هنوزم مثل ابر بهاری داره میباره میبینه که علی اصغرش نیست بین گهواره ((هنوز گهوارهای ازش هست هنوز صدای العطش هست)۲ (ولی دیگه رقیه نیست)۲) تو شام بلا تک و تنها به یاد تو دل سپردم نبودی که من مثل مادر تو کوچهها سیلی خوردم اباالفضل میبینم رو مزار تو گل یاسی مَحاله ببینی زینبت رو دیگه بشناسی ((هنوز تو چشما اشک غم هست هنوز روی خاکا علم هست)۲ (ولی دیگه رقیه نیست)۲)