نمی‌گویم دو تا فرقش

نمی‌گویم دو تا فرقش

[ حاج مهدی سماواتی ]
نمی‌گویم دو تا فرقش
به محراب عبادت شد
علی از استخوانِ مانده
در حلقوم راحت شد

شب وصل است و او را
خوش‌ترین ساعات و اوقات است
طبیب عالمی مجروح و
ممنوع الملاقات است

علی ساعت به ساعت
می‌رود تا مرز بی‌هوشی
چراغ عشق و ایمان
می‌گذارد رو به خاموشی

صدای واعلیا
تا به گردون می‌رود امشب
ز چشم زینب و فرق علی
خون می‌رود امشب

زینبم ای که مرا خون به جگر می‌بینی
در من آشفتگی و شور دگر می‌بینی

کائنات از غم دلتنگی من می‌نالند
با من امشب همه را زمزمه‌گر می‌بینی

دخترم غصه مخور، گریه مکن، ناله نزن
گرچه عالم همه را زیر و زبر می‌بینی

سر و روی من اگر
غرق به خون شد نه عجب
شب قدر است و
تو هم شق قمر می‌بینی

چه کنم بعد جوان مرگی مادر اکنون
اثر مرگ به رخسار پدر می‌بینی

تو پس از من به یقین شاهد قتل حسنی
خون دل می‌خوری و لخته جگر می‌بینی

گه به شامی و گهی کوفه، گهی کرب و بلا
من چه گویم که در حال سفر می‌بینی

تکیه بر چوبه‌ی محمل زده سر می‌شکنی
بس که بر نیزه در آن بادیه سر می‌بینی

نظرات