پادکست روز سوم محرم
21760
263
- ذاکر: نوا
- سبک: پادکست
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: شب سوم محرم
- سال: 1402
یه گوشه خواب بودم خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمیبُردن اگه گوشوارههامو
خودم میبخشیدم به دختراشون
****
من بودم و غم، روزِ روشن، شهرِ کوفه
روی تو را بَر نِیزه دیدم، دیدم از دور
در بِینِ جمعیّت تو را گم کردم اَمّا
با هرنگاهِ خود تو را بوسیدم از دور
من بودم و تو نیمهشب دروازهی شام
در چشمِ من دردی و در چشمِ تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
در این زمانه سَرگذشتِ ما یکی بود
اِی آشنای چشمهای خستهی من
زخمی که چوبِ خَیزران زد بَر لَبِ تو
خارِ مُغیلان زد به پای خستهی من
اِی لاله من نیلوفرم عمّه بنفشه
دنیا ندیده مثلِ این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از اَنگشتر نمیگیرم سُراغی
****
به غارت بُرده دشمن دودمانم دیدهای یانه؟
غروبِ عُمر را درآسمانم دیدهای یانه؟
همان دُ دخترِ شیرین زبانِ تُ تو هستم
گرفته آبرویم را زبانم، دیدهای یانه؟
پدر موی سَرَم شانه زدن دیگر نمیخواهد
شَرَر را در میانِ گیسوانم دیدهای یانه؟
شدم سَرگرمیِ خندیدنِ طفلان این کوچه
دلیلِ خندههای این و آنم دیدهای یانه؟
****
به ماهِ آسمون میگفت: شمعِ شَبستون منی
یادِ عمو به خِیر که تو، مثلِ عموجونِ منی
راستی تو از تو آسمون، ببین بابای من کجاست
بِهِش بگو که دخترت، ساکنِ تو خرابههاست
****
آنگَه که من از ناقه، اُفتادم و غَش کردم
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جُدا بودی
آنگَه که مرا دشمن، فرمانِ کنیزی داد
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جُدا بودی
آنگَه که تو را دشمن، فرمانِ کَنیزی داد
در تَشتِ طلا بودم، مشغولِ دعا بودم
****
گفتم به خود یا که خبر از من نداری
یا که خیالِ دیدنِ ما را نداری؟
حالا که با سَر آمدی فهمیدهام که
هر شب تو میخواهی بیایی پا نداری
دور از من و عمه کجاها رفتهای که
یک جای سالم در سَرَت حتیٰ نداری
با دخترِ تو دخترانِ شام قهرند
با طعنه میگویند تو بابا نداری
****
بابایی
خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی؟
نمیگی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی؟
عزیزم
بابایی
رقیه بمیره که بالای اَبروت کبوده
مگه گریه کردی که اینجور سَر و روت کَبوده؟
عزیزم
سَرِ جاش دیگه نیست حواسم، واوِیلا
ببین پارهپارهست لباسم، واوِیلا
یه چند وقتیه که گُرُسنه، خوابیدم
یه کَم نون میآوردی واسم، واوِیلا
****
پاشو ببین که چقدر، خسته و بیجونم
بَسکه گُرُسنمه از، شبی که ویروونم
(نشد چیزی بخورم آخه، شِکَسته دندونم) ۲
لحظهای که میخوام بخوابم
یه خاطره میده عزابم
چشامو که رو هم میذارم
(تو فکرِ اون بَزمِ شرابم) ۲
هردوی ما خستهی خسته
زخما رو چِهرَمون نِشَسته
تورو با خِیزرون منو با سیلی
دندونِ هردومون شِکسته
رو دامنِ منی سَرت رو نِیزه
(کاشکی سَرِ منم بِره رو نِیزه) ۲
****
(میخورد لبِ تو چوب، دلم شکست) ۲
بازارِ شهرِ شام، سَرَم شکست
گفتم تو رو میخوام، سَرَم شِکَست
میبینمت، حالا تو کُنجِ ویرونه
میبوسمت، با اَشکای دونهدونه
میگیرمت، با دستایی که بیجونه، وای
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمیبُردن اگه گوشوارههامو
خودم میبخشیدم به دختراشون
****
من بودم و غم، روزِ روشن، شهرِ کوفه
روی تو را بَر نِیزه دیدم، دیدم از دور
در بِینِ جمعیّت تو را گم کردم اَمّا
با هرنگاهِ خود تو را بوسیدم از دور
من بودم و تو نیمهشب دروازهی شام
در چشمِ من دردی و در چشمِ تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
در این زمانه سَرگذشتِ ما یکی بود
اِی آشنای چشمهای خستهی من
زخمی که چوبِ خَیزران زد بَر لَبِ تو
خارِ مُغیلان زد به پای خستهی من
اِی لاله من نیلوفرم عمّه بنفشه
دنیا ندیده مثلِ این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از اَنگشتر نمیگیرم سُراغی
****
به غارت بُرده دشمن دودمانم دیدهای یانه؟
غروبِ عُمر را درآسمانم دیدهای یانه؟
همان دُ دخترِ شیرین زبانِ تُ تو هستم
گرفته آبرویم را زبانم، دیدهای یانه؟
پدر موی سَرَم شانه زدن دیگر نمیخواهد
شَرَر را در میانِ گیسوانم دیدهای یانه؟
شدم سَرگرمیِ خندیدنِ طفلان این کوچه
دلیلِ خندههای این و آنم دیدهای یانه؟
****
به ماهِ آسمون میگفت: شمعِ شَبستون منی
یادِ عمو به خِیر که تو، مثلِ عموجونِ منی
راستی تو از تو آسمون، ببین بابای من کجاست
بِهِش بگو که دخترت، ساکنِ تو خرابههاست
****
آنگَه که من از ناقه، اُفتادم و غَش کردم
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جُدا بودی
آنگَه که مرا دشمن، فرمانِ کنیزی داد
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جُدا بودی
آنگَه که تو را دشمن، فرمانِ کَنیزی داد
در تَشتِ طلا بودم، مشغولِ دعا بودم
****
گفتم به خود یا که خبر از من نداری
یا که خیالِ دیدنِ ما را نداری؟
حالا که با سَر آمدی فهمیدهام که
هر شب تو میخواهی بیایی پا نداری
دور از من و عمه کجاها رفتهای که
یک جای سالم در سَرَت حتیٰ نداری
با دخترِ تو دخترانِ شام قهرند
با طعنه میگویند تو بابا نداری
****
بابایی
خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی؟
نمیگی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی؟
عزیزم
بابایی
رقیه بمیره که بالای اَبروت کبوده
مگه گریه کردی که اینجور سَر و روت کَبوده؟
عزیزم
سَرِ جاش دیگه نیست حواسم، واوِیلا
ببین پارهپارهست لباسم، واوِیلا
یه چند وقتیه که گُرُسنه، خوابیدم
یه کَم نون میآوردی واسم، واوِیلا
****
پاشو ببین که چقدر، خسته و بیجونم
بَسکه گُرُسنمه از، شبی که ویروونم
(نشد چیزی بخورم آخه، شِکَسته دندونم) ۲
لحظهای که میخوام بخوابم
یه خاطره میده عزابم
چشامو که رو هم میذارم
(تو فکرِ اون بَزمِ شرابم) ۲
هردوی ما خستهی خسته
زخما رو چِهرَمون نِشَسته
تورو با خِیزرون منو با سیلی
دندونِ هردومون شِکسته
رو دامنِ منی سَرت رو نِیزه
(کاشکی سَرِ منم بِره رو نِیزه) ۲
****
(میخورد لبِ تو چوب، دلم شکست) ۲
بازارِ شهرِ شام، سَرَم شکست
گفتم تو رو میخوام، سَرَم شِکَست
میبینمت، حالا تو کُنجِ ویرونه
میبوسمت، با اَشکای دونهدونه
میگیرمت، با دستایی که بیجونه، وای
نظرات
نظری وجود ندارد !