وصیتهای آخر
35240
841
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: استودیویی
- موضوع: امیرالمؤمنین (ع)
- مناسبت: شهادت امیرالمومنین علیه السلام
- سال: 1402
این پا اون کردم از افطار
از سر شب حالم چند شبیه حالم پریشونه
دست توئه کلید آزادی مدتیه دلم تو زندونه
نزار که آبروم بره امشب
غیر خودت کسی نمیدونه
دامن تو دست لرزونم
اما یقم تو دست شیطونه
میگفت میخوای بری برو اما
آخرش هم تو رو میسوزونه
اما صدایی مهربانی گفت
شب شب قدره وقت بارونه
یه کوه غصه رو شونت باشه
وقت سحر سبک میری خونه
بیا نترس، خوش به حال اون که نجف رفته
یا کربلاست یا که خراسونه
اما همینجا با اینکه چقدر خونهی تو خوبه
بی چاره اون کسی که بیرونه
بی چاره اون که اومده امشب
اما تماشاچی و حیرونه
بی چاره اون که زیر بارون تشنه میاد و تشنه میمونه
من نمیخوام دوباره برگردم پشت سرم همش بیابونه
هیچی ندارم ای خدا غیر از
این دل خستهای که داغونه
خودم نشستم این میون اما
دلم نجف میون ایوونه
کمک کنی من از همین الان
میخوام بدم یه قول مردونه
صحبت مردی شد دلم پر زد
فدای اونی که مرد میدونه
مردی که تو دلش پر آهه
راز دلش رو چاه میدونه
مردی که تو چشاش پر اشکه
اما لبش همیشه خندونه
مردی که کوله بارش و بسته
یه امشب و تو خونه میمونه
چشمای خستشو به در دوخته
انگاری چشم به راه مهمونه
مهمونی که دراه میاد امشب
عمریه داره روضه میخونه
علی جان بسه تو دنیا موندنت آقا
دنبالت اومدم بریم خونه
هرجا تو باشی خونمون اونجاست
بی تو علی بهشت زندونه
راستی الان داریم میریم خونه
گفتی وصیتهای آخر رو
گفتی کجا باید بره زینب
گفتی گلای یاس پر پر رو
گفتی علی به گوش عباسم
قصهی مشک و تیر آخر رو
گفتی برا حسن پسرهاشو
گفتی برا حسین اکبر رو
گفتی به زینبم دم آخر
پیروهن دوختهی مادر رو
گفتی برای زینبم باید
یه روز ببوسه زیر حنجر رو
گفتی براش قصهی آخر رو
قصهی گوشواره و ماجر رو
از سر شب حالم چند شبیه حالم پریشونه
دست توئه کلید آزادی مدتیه دلم تو زندونه
نزار که آبروم بره امشب
غیر خودت کسی نمیدونه
دامن تو دست لرزونم
اما یقم تو دست شیطونه
میگفت میخوای بری برو اما
آخرش هم تو رو میسوزونه
اما صدایی مهربانی گفت
شب شب قدره وقت بارونه
یه کوه غصه رو شونت باشه
وقت سحر سبک میری خونه
بیا نترس، خوش به حال اون که نجف رفته
یا کربلاست یا که خراسونه
اما همینجا با اینکه چقدر خونهی تو خوبه
بی چاره اون کسی که بیرونه
بی چاره اون که اومده امشب
اما تماشاچی و حیرونه
بی چاره اون که زیر بارون تشنه میاد و تشنه میمونه
من نمیخوام دوباره برگردم پشت سرم همش بیابونه
هیچی ندارم ای خدا غیر از
این دل خستهای که داغونه
خودم نشستم این میون اما
دلم نجف میون ایوونه
کمک کنی من از همین الان
میخوام بدم یه قول مردونه
صحبت مردی شد دلم پر زد
فدای اونی که مرد میدونه
مردی که تو دلش پر آهه
راز دلش رو چاه میدونه
مردی که تو چشاش پر اشکه
اما لبش همیشه خندونه
مردی که کوله بارش و بسته
یه امشب و تو خونه میمونه
چشمای خستشو به در دوخته
انگاری چشم به راه مهمونه
مهمونی که دراه میاد امشب
عمریه داره روضه میخونه
علی جان بسه تو دنیا موندنت آقا
دنبالت اومدم بریم خونه
هرجا تو باشی خونمون اونجاست
بی تو علی بهشت زندونه
راستی الان داریم میریم خونه
گفتی وصیتهای آخر رو
گفتی کجا باید بره زینب
گفتی گلای یاس پر پر رو
گفتی علی به گوش عباسم
قصهی مشک و تیر آخر رو
گفتی برا حسن پسرهاشو
گفتی برا حسین اکبر رو
گفتی به زینبم دم آخر
پیروهن دوختهی مادر رو
گفتی برای زینبم باید
یه روز ببوسه زیر حنجر رو
گفتی براش قصهی آخر رو
قصهی گوشواره و ماجر رو
نظرات
نظری وجود ندارد !