مدينه با تو به ماهي دگر نياز نداشت
1181
2
- ذاکر: حاج جواد حیدری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: هیئت هفتگی
- سال: 1403
مدينه با تو به ماهي دگر نياز نداشت
به روشنايي صبح و سحر نياز نداشت
تو زهرهي فلکي! رشک ماه و پرويني!
که با تو چرخ به شمس و قمر نياز نداشت
مسافري که نگاه تو بود بدرقهاش
خداي را به دعاي سفر نياز نداشت
دعاي نيمه شبت سير آسمان میکرد
که اين پرستوي عاشق به پر نياز نداشت
بهشت روي زمين خانهي گلين تو بود
که ناز فضّه خريد و به زر نياز نداشت
حکايت دل تنگ تو را توان پرسيد
ز لالهاي که به خون جگر نياز نداشت
وجود پاک تو ميسوخت از شرارهي غم
دگر به شعلهي قهر و شرر نياز نداشت
گريستن ز تو آموخت ابر پاييزي
دگر به خواهش از چشم تر نياز نداشت
براي سبز شدن گلبُن محبت و عشق
به اشک زمزم از اين بيشتر نياز نداشت
ميان چشمهي اشک تو عکس زينب بود
اگر شب تو به قرص قمر نياز نداشت
سپهر سينهات از غم ستاره باران بود
به يادگاري گل ميخ در نياز نداشت
حرير دست تو مجروح بود از دستاس
به تازيانهي بيدادگر نياز نداشت
****
بزرگ مدینه بزرگ همه
دعای قنوت شب فاطمه
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت در آمدم
خودم آمدم تا سلامت کنم
به جای همه احترامت کنم
بیا احترامت فقط با من است
جواب سلامت فقط با من است
تو خورشید زهرای این خانهای
عزیزم تو آقای این خانهای
مهیای تو خانه را ساختم
علی جان بیا سفره انداختم
بیا سیر امشب نگاهت کنم
تماشای رخسار ماهت کنم
نگاه تو را از خدا خواستم
من از دار دنیا تو را خواستم
تمنای دستان سرد منی
تو دل گرمی من تو مرد منی
بیا چارهی حال پروانه کن
بیا گیسوان مرا شانه کن
که این گونه دلگیر کرده تو را
چه کس این چنین پیر کرده تو را
به امر پیمبر عمل می کنی
بمیرم که زانو بغل می کنی
ببینم تو را رو به راهی علی
بمیرم برایت الهی علی
تو مولای والا مقام منی
بدان تا قیامت امام منی
اگرچه در خانهات هم شکست
علی خانهی تو بهشت من است
یل خیبر انقدر گریه نکن
جلوی در این قدر گریه نکن
من از اشک مردانه دق میکنم
همین گوشهی خانه دق میکنم
مگر مُرده باشم تو گریه کنی
زمین خورده باشم تو گریه کنی
تو به حدِّ کافی پریشان شدی
همان کوچه بس بود گریان شدی
زمین خوردن من فدای سرت
کتک خوردم اصلاً فدای سرت
بر آن خون دیوار خیره نشو
به تیزی مسمار خیره مشو
به جان علی پهلویم بهتر است
عزیزدلم بازویم بهتر است
نمیمانم انقدرها همسرم
به زودی از این کوچه ها می پرم
همین صبح تابوتم آماده شد
لباس حسینت هم آماده شد
****
نخورده چشم تو حتی به پیر نابینا
مرا ببخش که دیده چهل نفر چشمت
به روشنايي صبح و سحر نياز نداشت
تو زهرهي فلکي! رشک ماه و پرويني!
که با تو چرخ به شمس و قمر نياز نداشت
مسافري که نگاه تو بود بدرقهاش
خداي را به دعاي سفر نياز نداشت
دعاي نيمه شبت سير آسمان میکرد
که اين پرستوي عاشق به پر نياز نداشت
بهشت روي زمين خانهي گلين تو بود
که ناز فضّه خريد و به زر نياز نداشت
حکايت دل تنگ تو را توان پرسيد
ز لالهاي که به خون جگر نياز نداشت
وجود پاک تو ميسوخت از شرارهي غم
دگر به شعلهي قهر و شرر نياز نداشت
گريستن ز تو آموخت ابر پاييزي
دگر به خواهش از چشم تر نياز نداشت
براي سبز شدن گلبُن محبت و عشق
به اشک زمزم از اين بيشتر نياز نداشت
ميان چشمهي اشک تو عکس زينب بود
اگر شب تو به قرص قمر نياز نداشت
سپهر سينهات از غم ستاره باران بود
به يادگاري گل ميخ در نياز نداشت
حرير دست تو مجروح بود از دستاس
به تازيانهي بيدادگر نياز نداشت
****
بزرگ مدینه بزرگ همه
دعای قنوت شب فاطمه
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت در آمدم
خودم آمدم تا سلامت کنم
به جای همه احترامت کنم
بیا احترامت فقط با من است
جواب سلامت فقط با من است
تو خورشید زهرای این خانهای
عزیزم تو آقای این خانهای
مهیای تو خانه را ساختم
علی جان بیا سفره انداختم
بیا سیر امشب نگاهت کنم
تماشای رخسار ماهت کنم
نگاه تو را از خدا خواستم
من از دار دنیا تو را خواستم
تمنای دستان سرد منی
تو دل گرمی من تو مرد منی
بیا چارهی حال پروانه کن
بیا گیسوان مرا شانه کن
که این گونه دلگیر کرده تو را
چه کس این چنین پیر کرده تو را
به امر پیمبر عمل می کنی
بمیرم که زانو بغل می کنی
ببینم تو را رو به راهی علی
بمیرم برایت الهی علی
تو مولای والا مقام منی
بدان تا قیامت امام منی
اگرچه در خانهات هم شکست
علی خانهی تو بهشت من است
یل خیبر انقدر گریه نکن
جلوی در این قدر گریه نکن
من از اشک مردانه دق میکنم
همین گوشهی خانه دق میکنم
مگر مُرده باشم تو گریه کنی
زمین خورده باشم تو گریه کنی
تو به حدِّ کافی پریشان شدی
همان کوچه بس بود گریان شدی
زمین خوردن من فدای سرت
کتک خوردم اصلاً فدای سرت
بر آن خون دیوار خیره نشو
به تیزی مسمار خیره مشو
به جان علی پهلویم بهتر است
عزیزدلم بازویم بهتر است
نمیمانم انقدرها همسرم
به زودی از این کوچه ها می پرم
همین صبح تابوتم آماده شد
لباس حسینت هم آماده شد
****
نخورده چشم تو حتی به پیر نابینا
مرا ببخش که دیده چهل نفر چشمت
نظرات
نظری وجود ندارد !