امیر طلاجوران

هوا هوای غم است و هوای خون‌جگری

1872
10
هوا هوای غم است و هوای خون‌جگری
به هر طرف که نظر می‌کنم تو در نظری

به مسجدی که امام جماعتش بودم
نماز مغرب من شد اقامه یک نفری

به هر طریق تو آخر به کوفه می‌آیی
در این مسیر به جز عشق را نمی‌نگری

بیار اکبر خود را که کوفیان بینند
در این مسیر کنار خودِ پیامبری

بیاور اصغر خود را که با شهادت او
زِ کوفیانِ پُر از مکر آبرو ببَری

برای آن که شجاعت به رخ کشیده شود
بیار قاسم خود را برای جلوه‌گری

ولی فدای تو گردم نیار زینب را
به شهر شام سفر می‌کند، عجب سفری

زینبو هِی می‌زننش، توو بزم مِی‌ می‌برنش
این نامردا جای غلاف با کعب نِی می‌زننش

کوفه مَیا حسین جان کوفه وفا ندارد
کوفیِ بی‌مروّت شرم و حیا ندارد
****
بی‌محمل بردنم
چندتا بی مروّتِ قاتل برونم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش