هم گریهای و آب وضوی مکرّری هم کوثری و جام و سبوی معطّری باید تو را بجویمت ای عشق اهلبیت در امتداد پیچش گیسوی دلبری بر خاک سجده میکنم مست میشوم وقتی که باز میشود از آسمان دری بس که خراب باده شدم بین مِیکده پایم نمیکِشد بروم جای دیگری دلداده و اسیرم و بابُ الجوادیام اهل همین محله و مهمان هادیام ابنُ الرضای دوم و عشقِ رضا رسید دردانهی سمانه و نور سماء رسید نامش علی، کُنیهی او هم ابوالحسن نطقش پیمبری که به وحی خدا رسید خال لبش اشاره به توحید کعبه داشت قدّ قصیدهاش به قدّ ربّنا رسید تقسیم شد محبّت او بین کائنات یک ذرّه از ولایت او هم به ما رسید عالَم فقیر و سائلِ دست کریمِ اوست ایران گدای خانهی عبدالعظیمِ اوست روح بلند او به جنان پَر کشیده بود و میلش به عرش و وادی دلبر کشیده بود رفت از مدینه سمت نجف قبل سامرا بس که لبش شرابِ علی سر کشیده بود در قلب عرش عشق خدا را برای خلق از برکهی غدیری حیدر کشیده بود در فُلک جاری از لُججِ الغامره که گفت حیدر به روی پیمبر کشیده بود یعنی یقین کنید که دستِ خدا علیست اصلا کلید معرفةالله یا علیست قربان لطف هادی و قربان سامرا دیوانهی نجف شده مهمانِ سامرا من ریزهخوار لقمهی سلطان مشهدم پُر برکت از سفرهاَم نان سامرا جانم به درد تاول پاهای زائران در پیج و تاب کوچه خیابان سامرا این اربعین اگر که شدی زائر حرم یک شب بخواب گوشهی ایوان سامرا عمریست سامرا حرمِ جانِ خستههاست آنجا که خانهی پدریِ من و شماست