همه رفتند و من جا ماندم ای دوست زِ بخت بد به دنیا ماندم ای دوست چرا رفتی مرا با خود نبردی؟ ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست وای، ای وای... عزیز بیگناهم کِی میآیی؟ پناه بیپناهم کِی میآیی؟ به دَر مانده هنوز ای یار چشمم رفیق نیمهراهم کِی میآیی؟ به یادت در نوای آب آبم چنان تو زیر تیغ آفتابم تو راحت خفتهای در خانهی قبر ولی من از غمت خانهخرابم وای، ای وای... منو کابوس شمشیر و تن تو تماشای به غارت رفتن تو تو را سرنیزهها بردند و مانده برای من فقط پیراهن تو سراسر نیزه میبینم به خوابم همینکه پلک برهم میگذارم تو را بر نیزه میبینم وای، ای وای...