هل محرم

هل محرم

[ محمد الجنامی ]
هَلْ مُحرّم يعاشّگ مُحرمْ
آیا محرم بدون عشق به تو معنا دارد؟

گلبك و گلبي بالخدمة مُغرمْ
دل تو و دل من عاشق خدمت هستند

يله خَل نلبس اسود عَلى حسّينْ
بیا سیاه بپوشیم برای حسین

سر دمعنه هوَّ السّرْ الاعظَّمْ
راز اشک های ما بزرگترین راز است

تتهيأ الخَدمْ … يتبدَّل العَلمْ
خدمتگزاران آماده می‌شوند... پرچم‌ها عوض می‌شوند

بالحضرَّة نلتقي ومنْ كَرّبَله يبديِ المنه
در حضورت جمع می‌شویم و هر که در سختی باشد از تو کمک می‌خواهد

مَوكبنّه ينّصُبْ … يجمعنّه هالدّرُبْ
مَوكب‌ها برپا می‌شود... این راه را جمع می‌کنند

لمتنه خدمته وبخيمتَه الزّهره تلمنه
برای خدمت به او و در خیمه‌گاه زهرا جمع می‌شویم

نسّد ابوابْ الارزاق رزق خدمتنَه أَحلَه
درهای روزی را می‌بندیم، روزی خدمت به تو حلال است

نعوف المَالْ والحَالْ نشّوفَكْ إِنتَ أَغلَه
از مال و حال می‌گذریم، تو را می‌بینیم که ارزشمندتری

نمل مِنْ كلشّي مَولاي طَرّيقك ما نملَه
از همه چیز خسته می‌شویم اما از راه تو هرگز خسته نمی‌شویم

خدمتك جَنَّةْ الخادِمْ حـَـبـيـِـبْي
خدمت به تو بهشت خدمتگزار است ای عزیزم

يَا سيدْ الحُبْ عشّكتَگ بينْ المَشّاعِر رِسَمْتَك
ای آقای عشق، عشق تو را در میان احساسات نقش زدی

حلوة الحَياة بخدمتَگ يَا آبا عَبدْ الله
زندگی با خدمت به تو شیرین است ای اباعبدالله

أَتعبْ و قمة الرّاحة تَعبك
خسته می‌شوم اما اوج آرامش در خستگی برای توست

احلى كلماتي كلمة احبگ
زیباترین کلماتم "دوستت دارم" به توست

دنيتي بوجهي لو سَدتْ البَاب
اگر دنیا به رویم در ببندد

يا حُسّين انتَ تفتحلي گلبك
ای حسین تو در دلت را به رویم می‌گشایی

مَولاي ابو عَلي إنتَ الملاذ اليّ
ای مولایم ابوالفضل تو پناه منی

صاحبْ فَضل صرتْ مَا ينسّي فضلك عَليه
صاحب فضلی که فضلت را فراموش نمی‌کنم

كافلني بالزّغر … مدّللني بالكبر
در کودکی کفالم کردی و در بزرگی نوازشم دادی

غركني خيرك ومن رحمتك تارس اديه
از خیر و رحمتت مرا غرق کردی

احبك حُب مسّاكين بدونگ روحي تذبل
دوستت دارم مانند فقیران که بدون تو روحشان پژمرده می‌شود

بخدمتگ گلبي يرتاح وتصير ايامي اجمل
با خدمت به تو دلم آرام می‌گیرد و روزهایم زیباتر می‌شود

عليّ خل تزعل النّاس المهم لا انتَ تزعل
بگذار مردم ناراحت شوند، مهم این است که تو ناراحت نشوی

أَهم شي عنْدّي مرّضاتَّكْ حـَـبـيـِـبْي
مهمترین چیز برایم رضایت توست ای عزیزم

ڪلّ العُمر أخذه منّي عنّدي المُهم ترضى عنّی
تمام عمرم را بگیر، برایم مهم این است که از من راضی باشی

هَذا الامل والتمنّي يَا أَبْا عَبدْ الله
این آرزو و امید من است ای اباعبدالله

يَا ملك انه مُلكك واطيعك
ای پادشاه، این ملک توست و من مطیع توام

لو أَبيعْ العُمرما ابيعك
اگر تمام عمرم را بفروشم، تو را نمی‌فروشم

ابچي كل ما شفتْ طفلي عَشطان
هرگاه کودک تشنه‌ای می‌بینم گریه می‌کنم

اذكُر شلون بچيت لرضيعك
به یاد می‌آورم چگونه برای کودک شیرخوارت گریستی

ارزقني خدمتّكْ أرزقني حركتك
خدمت به تو و حرکت در راهت را روزی من کن

ارزقني كل وكت الطم الگ وابچي لمُصابَك
هرگاه به سینه می‌زنم و برای مصیبت‌هایت گریه می‌کنم روزی من کن

بچيني عالخيم بچيني عالحرَّمْ
مرا در خیمه‌گاه و حرمت ببین

بچيني عالسّبي وعيشّني جمرة منْ عَذابَك
مرا در اسارت ببین و مرا با جرعه‌ای از عذاب تو زندگی ده

جَمالَك فوك الرّماح اذكره وروحي تتعب
زیبایی تو را بر نیزه‌ها یاد می‌کنم و روحم خسته می‌شود

اريد ابچي على عباس اريد ابچي على زينَبْ
می‌خواهم برای عباس گریه کنم، می‌خواهم برای زینب گریه کنم

واريد ابچي لرقية الگلبها عليك شَيب
و می‌خواهم برای رقیه که قلبش برای تو سوخت گریه کنم

أَريد أَكثر تبچيني حـَـبـيـِـبْي
می‌خواهم بیشتر مرا بگریانی ای عزیزم

يَا صَاحبْ الشَّيبَه الخَضيبَة اختگ مشّت بَعدَك غَريبة
ای صاحب چهره خونین، خواهرت پس از تو غریب شد

عيشّني كل هَـاي المُصّيبَة يَا أَبْا عَبدْ الله
مرا با تمام این مصیبت‌ها زندگی ده ای اباعبدالله

نظرات