هزار و چند سالگی

هزار و چند سالگی

[ محمد ابراهیمی اصل ]
پس کی باید این شمعو فوتش کنه؟

از سر شب منتظرت نشستَم
هنوز امید دارم، کی گفته خسته‌ام؟

بیا که نامه‌ام می‌مونه رو دستم
پس کی باید این شمعو فوتش کنه؟

امیدا نا‌امید شدن عزیزم
حرفای من شهید شدن عزیزم

محاسنِت سفید شدن عزیزم
هزار و چند سالگیتون مبارک

نامه برات با اضطراب نوشتم
گلایه‌هامو بی‌حساب نوشتم

برا خودم به جات جواب نوشتم
خدا به درد عاشقی دچارت کنه

به عشق تو دچار شدم
بدجوری بی‌قرار شدم
دیدم که غصه‌دار شدی
(رفتم و غصه دار شدم)۲

حال من و دفتر شعرای منم ببین
دوست دارم، دوست دارم، دوست دارم همین

حسرت دیدنت علی الدَوامه
ببین چقدر عطش توی چشامه

جونمو واست بدم از خدامه
شمع تولّدت که خودکُشی کرد

حکم دلم حبسه ولی ابد نیست
گریه برا چشا مفیده بد نیست

نامه رسونم خونَتو بلد نیست
نامه‌ای که خیسه نمی‌شه خوندش

از دهن افتادم و سردم شده
نبودنت غصه و دردم شده

بذار بگن بی کسه  طردَم شده
مهّم اینه من خیلی دوست دارم

دنیا اگه خراب شه، یا اگه انقلاب شه
عاشق‌کُشی ثواب شه، من دوست دارم

ظلم اگه موندگار شه، پاییز شه بهار شه
سرم قسمت دار شه، من دوست دارم

نظرات

ژانینژانین

خیلی زیبا الهم عجل لولیک الفرج