هرکسی که خویشتن را مستمندش میکند
284
5
- ذاکر: حاج عبدالله باقری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام حسین (ع)
- مناسبت: شب دهم محرم
- سال: 1402
هر کسی که خویشتن را مستمندش میکند
گر زمین خورد است آقایم بلندش میکند
تلخ کامیهای دنیا را چو قندش میکند
از جهان آزاد و بر این خانه بندش میکند
خوش به حال آن که جزء سائلان این در است
خوش به حال آن که از این سفره برکت میبرد
بخل هم از این کرم خانه سخاوت میبرد
هر کسی آمده از سفره راحت میبرد
شاه اینجا هدیهها را سوی رعیت میبرد
این سخاوتمندی از ارثیههای مادر است
بد به حال آن که در قلبش محبت نیست، نیست
بین او با صاحب خانه رفاقت نیست، نیست
کار دنیا راحت و عقبا که راحت نیست، نیست
با حسین بن علی ترس از قیامت نیست، نیست
صبح محشر کار دست بچههای حیدر است
هر که پرسد اعتبارت را بگو داده حسین
خوش به حال آن که عشقش را به او داده حسین
خوب و بد درهم خریده آبرو داده حسین
جان به قربانش که فرصت به عدو داده حسین
گر نباشد او خدا قطعاً خدا را مظهر است
یک شب جمعه شد و قلب همه دنیا گرفت
هر مَلک یک گوشه از شش گوشهاش مأوا گرفت
روضه با حال عجیبی در حریمش گرفت
قلب عالَم سوخت تا این نغمه را زهرا گرفت
اهل عالَم این حسین من غریب مادر است
*******
دلشوره دارم
مثل شب بیست و یکم باز بیقرارم
یعنی همین یه امشبو هستی کنارم
دلشوره دارم
قربون بی کسیت برم تنها نشستی
تو هم مثل من یاد اون قدیما هستی
خوشی بچگیمونو از ما گرفتن
حسودا زندگیمونو از ما گرفتن
درسته یارن
مطمعنم کن که سپاهت پای کارن
مثل حسن غریب نشی تنهات بزارن
درسته یارن
من بی کسی رو تا حالا نکردم احساس
تا بوده بالای سرم سایهی عباس
شما برید دیگه میشم تنهای تنها
پای کیا وا میشه تو خیمهی زنها
هوا زِ باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید
قبلهی افلاک
دارن طوافت میکنن یه عده ناپاک
نیزه به پهلوت میزنن بیفتی رو خاک
قبلهی افلاک
روی تنت رنگی به جز شفق نداری
انقدر که رفته خون ازت رمق نداری
این همه جا ببین چقدر شدم بد اقبال
چرا باید میفتادی میون گودال
آیهی تطهیر
با سنگ دارن میزننت با حکم تکفیر
خواهر برات بمیره که شدی زمین گیر
آیهی تطهیر
اینجوری که به هر طرف شدی تو خیره
معلومه که چشات داره سیاهی میره
هر کی یه ضربه میزنه روی تن تو
همه میخوان فیض ببرن از کشتن تو
مأمورِ نیزه
کوتاه نمیاد انگاری مجبوره نیزه
دارن تو رو کم میکنن به زور نیزه
مأمورِ نیزه
چجور بگم نچرخونن با چه زبونی
تو اولین امام پشت به آسمونی
رگات با هر ضربه که شد درگیر خنجر
صدای وا اُمّا اومد از زیر خنجر
انگار که حرف جایزه شنیده از شمر
دیدم که خولی سر تو دزدیده از شمر
یه صحنهای دیدم دیگه افتادم از پا
سرت رو انداخت داخل توبرهی اسبا
گر زمین خورد است آقایم بلندش میکند
تلخ کامیهای دنیا را چو قندش میکند
از جهان آزاد و بر این خانه بندش میکند
خوش به حال آن که جزء سائلان این در است
خوش به حال آن که از این سفره برکت میبرد
بخل هم از این کرم خانه سخاوت میبرد
هر کسی آمده از سفره راحت میبرد
شاه اینجا هدیهها را سوی رعیت میبرد
این سخاوتمندی از ارثیههای مادر است
بد به حال آن که در قلبش محبت نیست، نیست
بین او با صاحب خانه رفاقت نیست، نیست
کار دنیا راحت و عقبا که راحت نیست، نیست
با حسین بن علی ترس از قیامت نیست، نیست
صبح محشر کار دست بچههای حیدر است
هر که پرسد اعتبارت را بگو داده حسین
خوش به حال آن که عشقش را به او داده حسین
خوب و بد درهم خریده آبرو داده حسین
جان به قربانش که فرصت به عدو داده حسین
گر نباشد او خدا قطعاً خدا را مظهر است
یک شب جمعه شد و قلب همه دنیا گرفت
هر مَلک یک گوشه از شش گوشهاش مأوا گرفت
روضه با حال عجیبی در حریمش گرفت
قلب عالَم سوخت تا این نغمه را زهرا گرفت
اهل عالَم این حسین من غریب مادر است
*******
دلشوره دارم
مثل شب بیست و یکم باز بیقرارم
یعنی همین یه امشبو هستی کنارم
دلشوره دارم
قربون بی کسیت برم تنها نشستی
تو هم مثل من یاد اون قدیما هستی
خوشی بچگیمونو از ما گرفتن
حسودا زندگیمونو از ما گرفتن
درسته یارن
مطمعنم کن که سپاهت پای کارن
مثل حسن غریب نشی تنهات بزارن
درسته یارن
من بی کسی رو تا حالا نکردم احساس
تا بوده بالای سرم سایهی عباس
شما برید دیگه میشم تنهای تنها
پای کیا وا میشه تو خیمهی زنها
هوا زِ باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید
قبلهی افلاک
دارن طوافت میکنن یه عده ناپاک
نیزه به پهلوت میزنن بیفتی رو خاک
قبلهی افلاک
روی تنت رنگی به جز شفق نداری
انقدر که رفته خون ازت رمق نداری
این همه جا ببین چقدر شدم بد اقبال
چرا باید میفتادی میون گودال
آیهی تطهیر
با سنگ دارن میزننت با حکم تکفیر
خواهر برات بمیره که شدی زمین گیر
آیهی تطهیر
اینجوری که به هر طرف شدی تو خیره
معلومه که چشات داره سیاهی میره
هر کی یه ضربه میزنه روی تن تو
همه میخوان فیض ببرن از کشتن تو
مأمورِ نیزه
کوتاه نمیاد انگاری مجبوره نیزه
دارن تو رو کم میکنن به زور نیزه
مأمورِ نیزه
چجور بگم نچرخونن با چه زبونی
تو اولین امام پشت به آسمونی
رگات با هر ضربه که شد درگیر خنجر
صدای وا اُمّا اومد از زیر خنجر
انگار که حرف جایزه شنیده از شمر
دیدم که خولی سر تو دزدیده از شمر
یه صحنهای دیدم دیگه افتادم از پا
سرت رو انداخت داخل توبرهی اسبا
نظرات
نظری وجود ندارد !