نِیزه، میرفت و برمیگشت چشماش، باز و بَسته میشد هرکس، توی مَقتَل اومد اونقدر، میزد خسته میشد زود راحتش کنید رو تَنش پا نذارید کمتر اَذیّتش کنید پیراهنش رو نه میدونید کیه میخواید هَتکِ حُرمَتش کنید؟ آی نامسلمونا باید اَوّل بکشید بعداً غارتش کنید وای حسین، وای حسین...