حاج منصور ارضی

نه که خود آییم مارا لطف یار آورده است

1518
2
نه که خود آییم ما را لطف یار آورده‌است
رو به ما آن جلوه‌ی پروردگار آورده‌است

با دعای حضرت صاحب‌زمان نوکر شدیم
بهر ما این نوکری‌ها اعتبار آورده‌است

روزیِ لایَحتسب یعنی در اوج مشکلات
یک دعایش رحمتی دنباله‌دار آورده‌است

در سرایِ بی‌قراری ساکن روضه شدیم
رحمتش ما را به این دارُالقرار آورده‌است

یاد او مُحیِ‌القلوب است، اشک‌هایت را ببین
از نخیل خشک ما خرما به بار آورده‌است

خوش بر اقبال کسی‌که شامل رحمت شد و
نام مهدی را به وقت احتضار آورده‌است

در مسیر راهِ ثارالله شأنش ویژه است
هرکسی که یک نفر را پای کار آورده‌است

کربلای ما چه شد؟ دل شد دوباره زیر و رو
با نسیمی که شمیم آن دیار آورده‌است

داغ سنگین حسین و ابتلای زینب‌اش
بر دل صاحب‌زمان خیلی فشار آورده‌است

اُف بر این دنیا که زینب را جدا کرد از حسین
چه بلایی بر سرش این روزگار آورده‌است؟

****

زانو بغل گرفته و این بوده حسرتش
مولا نداده إذن برای شهادتش
هرقدر گریه کرد، نکرده اجابتش
که رسید نجمه و داد این بشارتش

برخیز و نامه‌ی پدرت را بده حسین
رخصت بگیر زودتر از شاه عالمین

بعد از مشقّت و غم و بی‌تابی زیاد
قاسم به‌دست خطِ پدر کرد استناد
بر روی پای کوچک خود محکم ایستاد
آن‌قدر گریه کرد که مولا اجازه داد

می‌دید نجمه از حرمش با دو چشم تر
غش کرده‌اند هر دو در آغوش یکدگر

آمد همان زمان که به قلبی جریحه‌دار
بوده همیشه منتظرش، سیزده بهار
بسته نقاب بر رخش آن ماه آشکار
آخر بی‌جوشن و زره شده راهی کارزار

طوری به جنگ کشته گرفت از یزیدیان
شد خاطرات رزم حسن در جمل عیان

کار سپاه دشمن خود را چه زار کرد
هرکس شنید نعره‌ی او را فرار کرد
نجمه میان خیمه به او افتخار کرد
اما سختی جنگ عاقبت او را دچار کرد

ار آفتاب داغ، وجودش امان نداشت
دیگر برای جنگ دو دستش توان نداد

تشنه شد و محاصره شد تا که بی‌پناه
از ضرب سنگ شد همه‌ی پیکرش سیاه
افتاد از فَرَس به زمین بین یک سپاه
رو بر حسین کرد و ناله کشید آه آه

نیزه میان پهلوی او تا که جا گرفت
همچون پدر به لب دَم خیرالنّساء گرفت

دست دعا به سوی خدا مادرش گرفت
أحلی مِن‌العسل که عمو در برش گرفت
بوسه زِ روی خونی و چشم تَرش گرفت
بر روی دوش خود بدن پَرپَرش گرفت

زود است این زمان به سقّا رسیدنش
پا بر زمین کشیدن و این قد کشیدنش

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش