نه مهلت که پیراهن تو ببویم

نه مهلت که پیراهن تو ببویم

[ کربلایی نریمان پناهی ]
نه مهلت که پیراهن تو ببویم
نه فرصت که در ماتم تو بگریم حسینِ من

خداحافظ ای برادرِ زینب
به خون‌غلتان در برابرِ زینب

خدا را از این غم چه چاره کنم؟
حسین وای حسین وای

تنت بی‌سر مانده در دلِ صحرا 
سرت گشته به روی نیزه‌ی اعدا، حسینِ من

برادر جان بی تو در دل صحرا 
شده تنها خواهرت گلِ زهرا، حسینِ من

به شهر شام در هجوم نظرها
کند خنده دشمنت به دلِ حسینِ من

خداحافط ای جوانیِ زینب
سلام ای قد کمانیِ زینب
خدا را از این غم چه چاره کنم؟

حسین وای حسین وای...

به سوی شام و کوفه‌ام
چه ظالمانه می‌بَرند
نمی‌روم ولی مرا به تازیانه می‌بَرند

سرِ تو را به نیزه‌ها زدند و این ستمگرا
نمی‌روم ولی مرا به این بهانه می‌بَرند
حسینِ من، حسینِ من

نظرات