سیدمهدی میرداماد

ننوشتید زمین‌ها همه حاصلخیزند

2308
9
ننوشتید زمین‌ها همه حاصل‌خیزند؟
باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند

ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراوانی این فصل تو را کم داریم

ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه‌نامه «لَکَ لَبَّیک اباعبدالله»

حرف‌هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود
چشمه‌هاتان همگی از دِه بالا گِل بود

بی‌گمان در صدف خالی‌شان دُرّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست

بی‌وفایی به رگ و ریشه‌ی آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟!

چه بگویم؟ قلمم مانده... زبانم قاصر...
دشت لبریز شد از غربت «هَل مِن ناصِر»

در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش‌ماهه علم را برداشت

همه دیدند که در دشت هماوردی نیست
غیر آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست

مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت
خویش را از دل گهواره به پایین انداخت

خویش را از دل گهواره می‌اندازد ماه
تا نماند به زمین حرف اباعبدالله

عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند
داستان را همه‌ی اهل حرم می‌دانند

بعد عباس دگر آب سراب است سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب

*****

از من به چه تقصیر گرفتند تو را
با بوسه نه، با تیر گرفتند تو را

از خون گلو تو را غذایت دادند
آنگاه که از شیر گرفتند تو را

*****

به قدری که زه را کشید آن کماندار
همان‌قدر من آه حسرت کشیدم

گرفتند از من تو را و نگفتند
برای تو شش ماه زحمت کشیدم

سه غم آمده بر دلم هر سه یکبار
سه بارِ پیاپی مصیبت کشیدم

هم از مادرِ تو هم از خواهرِ تو
هم از حنجرِ تو خجالت کشیدم

منی که جهان است مدیونِ نامم
ازین مردم پست منت کشیدم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش