نفس نفس زد، تیرا رو پس زد دست روی دست زد، علی رو کشتن این شد مصیبت، صورت رو صورت میگه با حسرت، علیمو کشتن تو بیا و یه بار دیگه، قدم بزن مقابل من واسه من یه اذونی بگو، علی دل باباتو نشکن پسرم پسرم پسرم، بابای پیرتو نیگا کن دیگه شکستم، میلرزه دستم چشماتو بستم، گریهام بلنده میبینی اکبر، این دم آخر داره یه لشکر، بهم میخنده چه به روز تو اومده که از تن توچیزی نمونده گریههای بلند بابات، عمه رو تا اینجا کشونده پاره پارهی پیکرتو، چجوری من رو هم بچینم چشِ من هی سیاهی میره، چند تا علیاکبر میبینم (شکسته ابروت، شبیه بازوت من مات و مبهوت، خیره به جسمت آخرش از من، تو رو گرفتن دعوای دشمن، بود سر اسمت)۲ نیزه خورده به پهلوی تو، آینهی نبی شکسته علی چشماتو وا کن و ببین، زهرا کنار من نشسته تو نبودی مدینه علی، دستای بابامو بستن پشت در چهل نفر، بیخبر پهلوی مادرو شکستن لگد بر در خورد، زدن ناموسشو به غیرتش برخورد پیش چشم من، دنیامو نزن نزن نانجیب بسه، زهرامو نزن نزن دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت پارههای بدنت را جگرم سوخت علی چه کنم عمه نبیند بدن حمزهای ات را مسلِح دیدم بدنت را، جگرم سوخت علی ناگهان زانویم افتاد زمین تا که دیدم طرز شانه زدنت را