نظر کردم به حلقومت نوک نیزه مزاحم بود دختری دردانه، به نالهای مستانه زبان گرفته بابا، بیا در این ویرانه از عطش پژمردم بیا، بیا من مُردم بیا برس بر دادم، بیا بشنو فریادم امان ز دردِ پهلو، ز ناقه چون افتادم صورتم شد نیلی ز بس که خوردم سیلی