نشستم زیر نور ماه گفتم همانا بادلی آگاه گفتم

نشستم زیر نور ماه گفتم همانا بادلی آگاه گفتم

[ حاج حسین سازور ]
نشستم زیر نور ماه گفتم 
همانا بادلی آگاه گفتم
نجف تا کربلا در راه گفتم
پس از تقدیم بسم‌الله گفتم
ردیف مطلعی زیبا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

از او فرمایش و از ما اطاعت
چه می‌خواهیم از او غیر از سعادت
سعادت چیست جز فیض شهادت
امید شیعه در روز قیامت
عزیز حضرت زهرا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

حسینی که دو عالم مخلص اوست
ارادتمند حر و عابس اوست
کرامت ویژگی شاخص اوست
امام هشتم ما وارث اوست 
رضا هم نیز سرتاپا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

زیارت رفته رو در رو بخواهید
همیشه حاجت نیکو بخواهید
دو قطره اشک آبرو بخواهید
هدایت را فقط از او بخواهید
که مصباح‌الهدی تنها حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

گِلم را با تولّایش سرشتند
سپس بر چانه‌ام نوکر نوشتند
اگر که خوب و بد زیبا و زشتند
محبّانش همه اهل بهشتند
کلید جنت‌الاعلی حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

به این آقا کسی دل داده باشد
زهیری گردد و آزاده باشد
دلم می‌خواست اکبر زاده باشم
سرم پای حبیب افتاده باشد
ولی امر بی‌پروا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

کلامش حق کلامش نور مولا
طنین خطبه‌اش پرشور مولا
اگرچه شد تنش رنجور مولا 
نرفته زیر بار زور مولا
حماسه‌ساز عاشورا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

بنازم خطّ ومشی کشوری را 
که می پوید ولایت محوری را
ببین عمق کلام رهبری را
که معنا می‌کند روشنگری را 
مراد حضرت آقا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

شهیدان کشته‌ی راه خدایان 
سبک‌بالان از دنیا رهایند
پرنده تر ز مرغان هوایند
بلاگردان شاه کربلایند
امام حاج قاسم‌ها حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

به گوشم می‌رسد آوای غزه
صدای کودک تنهای غزه
امیدی هست بر فردای غزه
بگو با هر مجاهدهای غزه
به فکر مردم دنیا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

چه بیم از اینکه سرها روی تن نیست
به تن های شهیدان هم کفن نیست
کفن نه بلکه حتی پیرهن نیست
کسی ظلم‌خواه یمن نیست
شعار مردم صنعا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

علیرغم این که سینه گشته سنگین
محاسن شد به خونش نیز رنگین
نوای یا غیاث المستغیثین
به لب دارد امام کشته‌ی دین
تنی که مانده در صحرا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است

*******

هفت پشتم به سر سفره‌ی آل حسن است
که جهان ریزه‌خور جاه و جلال حسن است

ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم
خون ما پس همه‌ی عمر حلال حسن است

در دل فاطمه هر لحظه مقرّب باشد
هر که در سینه‌ی او نقش جمال حسن است

سر ما پیش خداوند شرافت دارد
که سر ما همه بر خاک خیال حسن است

ما گدایش شده و گردن او افتادیم 
که گدا هر چه کند باز وبال حسن است

صاعقه بود جمل تا به خود آمد افتاد
بعد از آن کار همه شرح خصال حسن است

سال در سال حسن خرج عزا می‌بخشد
اول ماه محرم سر سال حسن است

رزق اشک است خلوص است گذشت است ولی
هر چه رزق است همه از پر شال حسن است

لحظه‌ی آخر خود روضه‌ی عاشورا خواند
گریه می‌کرد که این گریه مجال حسن است

با پسرهای خودش کربلا حاضر بود
همه گفتند که در دشت همه جلال حسن است

چشم سر را همگی پیشکش زینب دار
پس هلال سر این ماه هلال حسن است

او غریب است و غریب است و غریب است و غریب
گریه‌ای هست اگر گریه به حال حسن است

نظرات