مهدی رسولی

نشستم روبروی گاهواره‌ت دید م سرگرم بازی کردنی تو

12460
68
نشستم رو به روی گاهوارت
دیدم سرگرم بازی کردنی تو

می خندیدی و زیر لب می‌گفتم
تمامِ آرزو‌های منی تو

یه لحظه دیدم از بین لبات که
دوتا دندون شیری درآوردی

لبات وقتی به خنده باز می‌شد
دل باباتو بدجوری می‌بردی

می‌دیدم که تو هم مثل داداشت
یه روز خوش قدو بالا می‌شی مادر

به سن و سال اکبر می‌رسی و
عصای پیری ما می‌شی مادر

تو این افکار شیرین غرق بودم
یهو دیدم که هرچی بوده رویاست

تموم رویا‌هام نقش بر آبند
فقط گهواره‌ی خالیت اینجاست

یادم اومد که با بابات رفتی
یادم اومد که از مادر گذشتی

خیال کردم میری سیراب می‌شی
ولی رفتی و دیگه بر نگشتی

حالاتو روی نیزه هستی و من
دارم از دور می‌‌بوسم گلوتو

بمیرم حتی خاکت هم نکردند
به گورت هم نبردی آرزوتو

خیال کردم که خوابت برده مادر
بمیرم روی نیزه تاب خوردی

نشد پیدا میون خیمه واست
که از تیر سه‌شعبه آب واست

الهی حرمله آتیش بگیره
که داغو رو دلم آوار کرده

بمیرم که دیدم جای نوازش
سه‌شعبه بچمو بیدار کرده

نمونده هیچ از تو یادگاری
به غارت برده شد گهواره‌ی تو

دل سنگ آب شد از این مصیبت
بیچاره مادرِ بیچاره‌ی تو

*****
آخر مصیبت اینجاست
بچه روی دست باباست

هم دل مدینه گرفته و
هم دل نجف، گرفته

قلب کربلا، رو سه شعبه‌ی
حرمله هدف، گرفته

تو دل حسین یه دنیا درده
سمت خیمه میره برمی‌گرده
معلومه خجالت آبش کرده

شده لرزون قدمش، پیشِ روشه حرمش
یه نفر پشت سرش داد می‌زنه خوب زدمش

زیر عبا لالایی
شد سرت جدا لالایی

فکر کنم هنوز جونِ تو تنت
می‌شنوم هنوز صداتو

تیر حرمله طوری خورده که
برده با خودش رگاتو

رفتی و دل فرات می‌لرزه
داره دستای بابات می‌لرزه
از عطش هنوز لبات می‌لرزه

پشت خیمه‌ها دعوا بود
تو دل رباب غوغا بود

اینا واسه چی هی قدم قدم
نیزه می‌زنن تو خاکو

وای اگر که پیدا کنن اینا
اون تن نحیف و پاکو

خون شده دلم از اون وقتی که
خون تازه از رگش می‌چکه
واسه نیزه‌ها سرش کوچیکه

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش